کد مطلب:9738 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:527

ازدواج - 1
مقاله
من در ابتدا علت انتخاب اين بحث رو خدمتتون عرض مي كنم . بسياري از عزيزان در اين رابطه سؤالاتي داشتند كه به صورت تلفني ، شفاهي و يا كتبي مطرح مي كردند و از من نظرخواهي مي كردند . و ما انشاءالله نسلي رو داريم پرورش

مي ديم كه اين نسل الان به سن ازدواج رسيده . و از اونجايي كه بسياري از قسمتهاي زندگي انسان چه در دنيا و چه در آخرت بستگي به توفيق يا عدم توفيق در اين امتحان بسيار بسيار مهم و ظريف و دقيق الهي داره اهميت اين بحث بيشتر مشخص مي شه .

در روايت داريم كه : ” وقتي يك جوان ازدواج مي كند شيطان سه بار فرياد مي زند و مي گويد : ويحك ! ويحك ! ويحك ! ( واي ، واي ، واي ! ) اين جوان الان دو سوم دينش كامل شد . از حالا به بعد من بايد براي يك سوم ديگه برنامه بريزم ” و اين نشون مي ده كه برهه جواني و قبل از ازدواج چقدر برهه حساس و قابل هجومي براي شيطان هست . و چقدر براي انسان بعد از تأهل كار راحت تر مي شه .

چيزهايي كه الان من خدمتتون مي گم مربوط به مشكلاتي هست كه در همين برهه زماني وجود داره و صحبتهايي كه براي بعضي از مسائل از طرف دين مي شه اينها به تناسب زمان تغيير مي كنه . كما اينكه بعضي از روايتها كه از طرف پيامبر (ص) و معصومين (ع) گفته شده مربوط به همون زمان هست يعني اين صحبتها رو اين بزرگان براي اصحاب خودشون و كساني كه پاي منبر و صحبتشون نشسته بودند گفتند . و خود ائمه (ع) هم فرمودند كه ما حرفهامون تاريخ مصرف داره .

در روايت داريم كه پيغمبر اكرم (ص) فرمود : اگر شخص مجردي تمام روز را روزه بگيرد و تمام شب را احياء بدارد و به نماز بپردازد ، هزار ركعت نماز بخونه و تمام مسائل مستحبات رو رعايت كنه و يك شخص متأهلي هم فقط 2 ركعت نماز صبحش رو بخونه ، همين دو ركعتي كه اين شخص متأهل مي خونه از اون همه عبادتي كه شخص مجرد انجام مي ده ، در نزد خداوند مقبول تر و بهتر هست .

يه روايت ديگه هست كه مي گه : در زمان حضرت امام رضا (ع) يك بانوي 35 ساله اي به خدمت ايشان رسيد ، آقا احوال پرسي كردند ، فرمودند : چه خبر ؟ چكار مي كني ؟ ازدواج كردي ؟ شوهرت چه جوريه ؟ گفت : ازدواج نكردم ، پرسيدند : چرا ؟ گفت : چون ازدواج در سلوكي كه من دارم ادامه مي دم و در راه عبادتم نقطه منفي هست و مجبور مي شم به خونه و زندگي و شوهر داري و اين چيزها بپردازم و از قافله معنويت عقب مي افتم . امام رضا (ع) فرمودند : واي بر تو ! چگونه چنين ادعايي مي كني در حالي كه معنوي ترين فرد تاريخ بشريت ، مادر ما فاطمه زهرا (س) در 9 سالگي ازدواج كرد ؟!

بسيار اشتباه هست كه فكر كنيم ، بعد از ازدواج معنويت جوان كم مي شه يعني اگر چنين اتفاقي هم بيفته ، اشكال از خود ازدواج نيست ، اشكال از جوان هست . يا ازدواج مناسب نكرده و يا ديد و نگاهش نسبت به ازدواج يك ديد مثبت و عبادي نبوده . خُب اين چه توقعي داره ؟ چرا تقصيرها رو گردن ازدواج مي اندازه ؟ اگر بعد از ازدواج عبادت هاي فرد كمرنگ تر شد ، نشان دهنده اين هست كه يا ازدواج مناسبي صورت نگرفته و يا اگر مناسب بوده ، طرفين ازدواج به اين مطلب دقت نداشتند كه بايد از حالا به بعد بهتر عبادت كنند .



اولين مطلب در بحث ازدواج ، شرايط ازدواج هست . بايد ببينيم ما شرايط ازدواج را داريم يا نه ؟ اولين شرط سن است ، در روايت آمده : كه بهتر است ازدواج طوري انجام شود كه مثلاً دختر 9 ساله و پسر 15 ساله باشد .

اين روايت از همون نمونه روايت هايي هست كه تاريخ مصرف داره . در اون زمان يه دختر 9 ساله يه خانم بالغ بوده ، اما يه دختر 9 ساله در اين زمان يك بچه به تمام معناست . و حتي مراجع ما دارند روي اين مطلب كار مي كنند و حتي بعضي از مراجع فتوا دادند كه سن بلوغ يك دختر براي اين كه به تكليف برسه 13 سالگي باشه ، و خيلي خوب مي شه اگر اين كار نتيجه بده ، چون الان در زمانه فعلي دختر قبل از 13 سالگي خيلي بچه ضعيفي هست . لذا سني كه علماي اخلاق ، روانشناسي و كساني كه روي اين مباحث كار مي كنند براي ازدواج در نظر گرفتند براي دخترها از 18 سالگي تا 22 و 23 سالگي و براي برادرها هم از سن 20 سالگي تا 25 سالگي هست .

مي گه : آقا ! فلاني تو 15 سالگي ازدواج كرد ، خيلي هم موفقه . بله ، ممكنه . چيزهايي كه من دارم مي گم همه قاعده هست و قاعده هم استثناپذيره . هر قاعده اي ” ما مِنْ عامٍ وقد خُصَّ ” هيچ عامي نيست كه اختصاص نگيره ، تخصيص پيدا نكنه ، ممكنه يه كسي در سن 32 سالگي ازدواج كنه خيلي موفق باشه و همين شخص اگر 25 سالگي ازدواج مي كرد موفقيتي نداشت . ممكنه اينگونه هم نباشه . ولي قانون اين هست كه الان بهترين و مناسب ترين سن براي ازدواج 18 تا 23 براي خواهرها و 20 تا 25 سالگي براي برادرها است . اونهايي كه گذشته ، دير نشده و اونهايي كه نرسيدند هنوز زود هست . اين رو مطمئن باشيد . حالا دلايلش رو هم خدمتتون مي گم .

شرط ازدواج بلوغ است . بلوغ معناهاي مختلفي داره ، بلوغ فقط اين نيست كه انسان آمادگي براي ازدواج داشته باشه . بلوغ آمادگي روحي رو هم معنا مي ده . بعضي از برادرها و خواهرها در سن 15 ، 16 سالگي هستند ، اينها دنبال يك مونس مي گردند كه اسم ا ين مونس رو مي شه گذاشت رفيق . هنوز نياز به ازدواج ، ايجاب نشده . اون نوع مونسي كه انسان با ازدواج دنبالش مي گرده در اين زمانه ما در سن 18 ، 19 سالگي خودش رو نشون مي ده . لذا چون دنبال رفيق مي گرده ، انتخاب اشتباهي مي كنه . بجاي گرفتن رفيق ، ازدواج مي كنه . و به همين خاطر ازدواجش هم تاريخ مصرف داره . بهترين رفيق هم 6 ماه باهاش زندگي كنه ديگه حرفي براي گفتن ندارند ، تازه اونجاست كه مي فهمه ، اين كه فكر مي كرده انگيزه ازدواجش عشق و علاقه نبوده ، انگيزه ، انگيزة مونس خواهي بوده . اين يكي از فروعات هست . چيزي كه الان مي خوام بگم ممكنه براي بعضي ها جا نيفته ، چون سني ندارند ، بعد كه بالاتر اومدن مي فهمند ، يه سن و سال خاصي انسان ديگه به رفيق احتياج نداره . يعني با رفيق ارضاء نمي شه ، اونجاست كه اون انگيزه لازم براي ازدواج خودش رو نشون مي ده .

و بعد : بلوغ فكري . انسان در 15 ، 16 سالگي اونقدر فكرش بالغ و كامل نشده كه بتونه انتخاب مناسب كنه . انسان با يك احساسات حركت مي كنه ، خيلي وقت ها شخص دنبال دوست مي گرده ، دنبال يه كسي مي گرده كه تنها نباشه ، اين انگيزه خوبي براي ازدواج نيست . خيلي وقتها شخص مشكلات اقتصادي ، اجتماعي يا خانوادگي داره و دوست داره از اين خانواده فرار كنه ، انگيزه فرار از خانواده ، انگيزه مناسب براي يك ازدواج نيست ، اين يعني از چاله در آمدن و در چاه افتادن .

فشار رواني كه به انسان مي ياد و انسان دلگير مي شه ، اين انگيزه مناسبي براي ازدواج نيست . هر كي از راه مي رسه ، بهش بله مي گه . مي خواد نجات پيدا كنه . انگيزه نجات از مسائل ، انگيزه مناسبي براي ازدواج نيست ، آدم بايد منتظر بشه كه اون انگيزه زن و شوهر خواهي در وجودش قوت پيدا كنه . نه انگيزه نجات يا فرار .

شرط بعدي : پسنديدن ، حالا در شخص انگيزه ايجاب شده ، بلوغ فكري عاطفي ، جسمي ايجاد شده ، وقت پسنديدن شده . مقام معظم رهبري به كليه جوانها در باب ازدواج يه توصيه داشتند ، ايشون فرمودند : ” انسان بايد با نگاه اول به دلش بيفتد . ” ( خيلي جمله قوي اي هست و لازم به توضيح نيست ) مي گه : آقا ! ما تو 16 سالگي به دلمون افتاده ! نه ، وقتي شرايط قبلي فراهم شد ، به بلوغ رسيدي ، بعد هرچي به دلت افتاد ، اون وقت موقعشه .

ز دست ديده و دل هردو فرياد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد

با اين شرايط كه خدمتتون عرض كردم ، يعني وقتي كه مطمئن شديد به بلوغ فكري و جسمي رسيديد ، بدونيد دل خطا نمي كنه . پس از نظر ايشون ، اولين مطلب اين هست كه در نگاه اول به دلش بيفته ، كه حالا ما يه بحث هاي عرفاني هم داريم كه مي گن در ازل بعضي از مهرها با هم ديگه سرشته شده و با هم ديگه گره خورده . انسان با يه دوستي رفيق مي شه ، از رفيق 20 ساله به اون نزديكتر ميشه . چون مهرشون از ازل با هم سرشته شده . كه البته اين بحثش اينجا نيست .

اما پسنديدن : ببينيم پسند چيه ؟ پسند يعني اين كه انسان به دلش بيفته ، نه اينكه به دلش بيندازند ! اين خيلي مهمه . اجبار نكنند كه حالا اين خيلي خوبه ، پولش خوبه . يه بحث استخاره هم هست كه بايد بدونيم كجاي كار مي تونيم استخاره بگيريم . بعضي ها تا يكي به خواستگاري شون مي ياد ، يا برادرها وقتي مي خوان به خواستگاري برن ، سريع استخاره مي گيرند . اين هنوز جا داره ، هنوز استشاره مونده ، هنوز عقل جاي جولان داره ، استخاره در جايي هست كه جولان عقل محدود مي شه و ديگه عقل انسان نمي كشه .

شرط بعد : نظر پدر و مادر . اومد خدمت امام صادق (ع) و گفت : دو مورد براي ازدواج هست ، يكي رو پدر و مادرم اصرار مي كنند ، يكي رو هم خودم اصرار دارم ، شما كدوم رو مي فرمائيد ؟ آقا فرمودند : نظر خودت رو بگير ، نظر پدر و مادر رو رها كن . البته در اين مورد ، امام صادق (ع) اين فرد رو مي شناختند ، پدر و مادرش رو هم مي شناختند ، و نظر هر كدوم رو هم مي دونستند كه چه كساني هستند ، به همين خاطر صلاح دونستند كه نظر پدر و مادرش را رها كنه . گفتم بعضي از اوامر معصومين (ع) شرايط زماني و مكاني داره .

پس شما هم اين دقت رو داشته باشيد ، پدر و مادر بزرگت كردند ، نمي شه بگي چشمهات رو ببند و چيزي نگو ، دختر و پسر پاره تن پدر و مادر هستند . يه وقت هست پدر و مادر دارند زور مي گن ، با يه آدم عاقل صحبت مي كنيم ، مي گه بله پدر و مادر دارند زور مي گن و مي خوان دختر رو به زور به ازدواج فلاني در بيارن . اينها خودشون هم بعداً پشيمان خواهند شد . اگر زندگي شون مشكل دار بشه ، نان و آب به خودشون ناگوار مي شه ، زندگي براي خود پدر و مادر سخت مي شه . اما اين كه بگي نه پدر و مادر هيچ نقشي نداشته باشند ، اين هم نمي شه . چرا ؟ چون نظر اينها با توجه به سن و سال و تجربه شون مفيد هست ، در اغلب موارد پدر و مادر معناي عشق خياباني و عشق زود گذر رو تشخيص مي دن ، لذا نظرشون مهمه و الحمدلله رب العالمين بافت غالب جامعه حداقل در شهرهاي بزرگي مثل شيراز يك بافت خيلي متمدني هست و كمتر پدر و مادري پيدا مي شه كه نظر فرزندشون رو لحاظ نكنند . وقتي اين طوري هست پس در نظرخواهي به تفاهم برسيم .

بنابراين در ازدواج اولين افرادي كه مي تونيم باهاشون مشورت كنيم ، پدر و مادر هستند . يه وقت هست مي بيني پدر و مادر دليل معقولي ندارند . مي گه من از قيافة اين خوشم نمي ياد ، بگو : خُب شما خوشتون نياد ، شما كه نمي خواي ازدواج كني ، من مي خوام ازدواج كنم . اين بحثش فرق مي كنه . اما يه وقت هست كه دليل شون خيلي معقول و منطقي هست . اينجا آدم بايد قانع بشه و حق رو به پدر و مادر بده . كما اينكه خودتون پدر و مادر مي شيد و اين حق رو داريد كه در ازدواج بچه تون نظر داشته باشيد . جزء حقوقي كه براي والدين هست اين هست كه در ازدواج فرزندش كاملاً سهيم باشند .

شرط بعد : هم كُفو بودن ، مي گن : زن و مرد بايد هم كُفو باشند . كُفو چيه ؟ از نظر اسلام كفو در چند چيز هست كه مي گم ، و اينها بايد رعايت بشه . البته چيزهايي كه مي گم عام هست ، و ما كاري به استثناء ها نداريم . ممكنه يه ازدواجي باشه كه اينها رعايت نشده ولي ازدواج موفق بوده . اما شما سعي كنيد رفتارتون رفتار عام باشه و به قاعده عمل كنيد .

1 ـ اولين مطلب در كُفو ، وضعيت اقتصادي هست . مي گن : وضعيت اقتصادي عروس و داماد نبايد زياد با هم تفاوت داشته باشه . 2 ـ وضعيت فرهنگي ، ازدواج يك شيرازي و يك زاهداني الزاماً ازدواج موفقي نيست . با هم اختلاف فرهنگي دارند ، ازدواج يك ترك زبان و يك لُر زبان الزاماً موفق نيست . ببينيد اين خيلي مهم هست كه هم كفو بودن در زمينه فرهنگ رعايت بشه . مثلاً ازدواج يك ايراني و يك فرانسوي الزاماً موفق نيست . چون خيلي با هم اختلاف فرهنگي دارند . ما بايد سعي كنيم اختلافات رو به حداقل برسونيم و حتي اگر اين اختلافات رو به حداقل حداقل هم برسونيم باز هم يك سري اختلافات فرهنگي هست كه در سالهاي اوليه ازدواج اينها به تدريج مرتفع مي شه .

وقتي زن و شوهري از دو تا خانواده مختلف باشند كه به طبع اختلافات فرهنگي دارند ممكنه چندين سال وقتشون صرف بشه تا اين اختلافها برطرف بشه ، چرا بايد يكي از اين ور دنيا باشه و يكي از اون ور دنيا . حتي الامكان سعي كنيد ازدواج فاميلي داشته باشيد . حالا مي گن : آقا ازدواج فاميلي در دين اسلام نهي شده ، اين هم باز برد زماني داره الان با آزمايش ژنتيكي كه انجام مي شه ، ديگه خيال همه راحت شده و هيچ مشكلي نداره . اين كه معصوم (ع) مي فرمايد ازدواج فاميلي نكنيد اولاً خود حضرت علي (ع) با حضرت زهرا (س) فاميل هستند ، و وقتي كه فرمودند ازدواج فاميلي نكنيد دليل بر اين هست كه يه سري مسائل بوده كه اون زمان نمي تونستند باز كنند كه مثلاً بيماري كم خوني چيه ؟ هموفيلي چيه ؟ ژنتيك چيه ؟ نمي تونستند . پس مجبور بودند دستور كلي بدهند . الان ديگه اينها مرتفع شده ، اون هايي كه مي خواهند ازدواج فاميلي كنند ، آزمايش ژنتيك هم به آزمايشهاي ديگه اضافه مي شه و اين رو هم انجام

مي دهند .

چرا ازدواج فاميلي توصيه مي شه ؟ چون فاميل نسبت به همديگه آشنايي كافي داري ، اختلاف فرهنگي به حداقل

مي رسه ، اگر توي فاميل مورد مناسبي نبود ، اون وقت برو توي شهر بگرد . حتماً يه مورد مناسب هست . مگر اين كه خواهر و يا برادر شهرستاني باشند كه توي دانشگاه با هم آشنا بشن ، كه اينها ، هم بايد با تحقيق و شناخت كامل ازدواج كنند . خيلي هم خوبه ، اما قرار نيست از اين شهر بلند شي بري اون شهر ، مگه توي شيراز قحطي اومده ، اگر ما نتونيم توي شهر خودمون يه مورد مناسب پيداكنيم كه ديگه كلاهمون پس معركه است !

3 ـ هم كُفو بودن در تحصيلات : تحصيلات مرد و زن طوري نباشه كه مرد وقتي يه چيزي ميگه زن اصلاً نفهمه ، هر كدوم توي يه وادي . خُب اين مرد توي خونه ارضا نمي شه . يا مثلاً زنه يه چيزي مي گه ، مرده نمي فهمه . حالا مثلاً زنه دكتره ، مرده هم عمله است ! اين زن توي خونه ارضا نمي شه ، مجبور مي شه اون صحبت هايي كه بايد با شوهرش مي كرد رو با دكترهاي همكارش داشته باشه . مرد و زن بايد از نظر فرهنگي اختلاف چنداني با هم نداشته باشند .

خُب كي بالاتر باشه ، كي پائين تر ؟ معصوم (ع) دستور داده ، گفته : بهتر اين است كه هميشه مرد يه كمي بالاتر از زن باشه ، چون زن اگه بالاتر باشه باعث خفت و خواري و بدبختي و زن ذليلي مرد مي شه . پس اختلافات فرهنگي و اقتصادي و شئونات اگر هست بايد مرد يه پله بالاتر باشه . امام صادق (ع) فرمودند : مرد سعي كنه يه پله از خودش پائين تر بگيره ، اين لازمه . حالا يه وقت يه همچين اتفاقي افتاده و چنين ازدواجي صورت گرفته و زن بالاتر از مرد هست ، اينجا مرد بايد خودش رو بالا بكشه و حتماً هم مي تونه .

5 ـ در كفو ، شئونات و ارزشهاي فاميل مهم است . ببينيد عرف ما خيلي جاها حتي در دين ما مي ياد دخالت مي كنه ، و اين دخالت مورد احترام هست ، عرف و دين با همديگه ارتباط مستقيم دارند . اگر فاميل هستند ، جوري نباشه كه مثلاً اين دو تا فاميل با هم مشكل داشته باشند خُب اين چه كاريه ؟ دوتا برادر زاده هستند ، اينها سي سال هست كه با هم قهرند . مشكل ، دعوا ، فحش و . . . حالا اين دو تا پسر عمو ودختر عمو مي خوان با هم ازدواج كنند تا اختلافها حل بشه . مطمئن هستيد كه مشكل حل مي شه ؟ مطمئن هستيد كه اين اختلافي كه بين شما هست با اين جو سازي شديدي كه فاميل عليه همديگه دارند ، سال هاي سال دوام نمي ياره ؟ مطمئن هستيد ؟ مي تونيد از فاميل و گروه خوني خودتون ببريد ، بخاطر يك زن يا شوهر؟ مطمئنيد ؟ چند سال دوام مي ياريد ؟

اينها رو كه دارم مي گم تجربة پرونده هاي دادگاهي هست . بريد ببينيد چه خبره ؟ اين ها جزء دلايل طلاق هست . پس شئونات فاميلي هم جزء كفو هست . لذا يه برادري كه از خانواده اقتصادي پائين هست ، اگه ما مي گيم از خانواده مرفه خواستگاري نكن ناراحت نشه ، بابا ! اين كفو تو نيست . نگو اسلام مي گه برابري و برادري ! همين اسلام دستور داده در ازدواج كفو رو رعايت كنيد . معصوم (ع) فرمودند كه : از نظر اقتصادي مرد بالاتر باشه . حالا اگه يه وقت يه همچين اتفاقي افتاد و اينقدر دختر و خانواده دختر فهميده بودند ، كه به روي فرد نياوردند ، ( كه جزء موارد استثنا هست ) اشكالي پيش نمي ياد و اين خيلي موردش نادر هست . عزيزان ! خطر نكنيد . آدم تا وقتي كه سرش درد نميكنه دستمال نمي بنده . مگه دختر يا پسر از هم كفو خودت قحطيه ؟ چرا اين كارها رو مي كنيد ؟ شما مطمئنيد پدر و مادرتون در اون مجلس عروسي و مناسبتهاي فاميلي خجالت زده نمي شن ؟ مي ره به زور مي گيره ، بعد هم مي گه : كُفو چيه ؟! دين ما دين برابري و برادريه ، مطمئني كه اشكالي نداره ؟!

6 ـ كفو در ماديات : عزيزان ! از نظر مالي زياد با هم اختلاف نداشته باشيد ، و اگر هست مرد يه كم بالاتر باشه .

مي فرمايند : ازدواج بايد ماية نشاط باشد ، ببينيد تمام مسائل ازدواج و زناشويي رو كنار گذاشتند و گفتند : زن و شوهر بايد در كنار همديگه احساس نشاط كنند . ” هُو الذي الَّفَ بين قلوب المؤمنين ” اين ” الَّفَ ” مال ازدواج هست ، يعني بايد اين احساس نشاط بدست بياد . و اين احساس نشاط چيزيه كه بايد از همون روز اول و نگاه اول انسان اين احساس رو در خودش ببينه و بعد بياد به بقيه شرايط نگاه كنه . اين احساس چه جوري تعريف مي شه ؟ اين رو خودتون بايد تجربه كنيد .

گفتند بعد كه همه اينها رعايت شد ، سراغ دين بيايد . نگفتند : “ اول دين ! ” اگر همة اينها رو داشت ، دين نداشت قبول نكنيد . اگر همه اينها رو داشت و دين هم داشت قبول كنيد . فرمودند : دين مهمترين شرط هست ، يعني دين حق وتو داره ، منتها كي ؟ آخر كار ! ( نه اول كار ) بعضي از برادرها و خواهرها ديگه خيلي حزب اللهي تر از ما شدند ، كاسه داغ تر از آش ! مي گن : فقط دين ! برادر مي ره خواستگاري نگاه مي كنه ببينه پوشيه داره ؟ مي گه : نماز شب مي خونه ؟ خُب اگه بخونه كه عاليه ولي ، اول اون شرايط بايد رعايت بشه ، بابا تو كه نمي خواي امام جماعت بگيري ، نمي خواي پشت سرش نماز جماعت بخوني . مي خواي زن بگيري ، شوهر بگيري ، بعضاً حالا داخل خواهرها بيشتر هست ، مي گه : من هيچي برام مهم نيست ، فقط دين ، خُب دروغ مي گي ! بعد از دو سال زندگي ، زنگ مي زنه مي گه : آقا ! اين جوري شده ، فلان شده ! تو مگه نگفتي فقط دين ؟ خُب بيا اين هم دين . خودت هم نمي فهمي . دروغ مي گي .

همه اينها رو رعايت كنيد تا بعد كار به گريه و زاري و طلاق كشي نكشه . مي گه : اگه اين دين هست من مي خوام برم مسيحي بشم ! خُب برو مسيحي شو ، براي چي بقيه اش رو رعايت نكردي ؟ خُب دين شاخه هاي مختلف داره ، خوب دقت كنيد . ببينيد اولاً خود ازدواج دو سوم دين رو برمي گردونه ، اين مهمه . ثانياً دين مراحل داره ، از يك جوان 18 ـ 19 ، 20 ، 22 ، 25 ساله نبايد توقع داشت كه مثل آيت الله فلاني باشه . اين جوان هست بقيه اش رو مي خواد بعد از ازدواج طي كنه ، ضمانت دين رو جوان داشته باشه . چه دختر ، چه پسر ، پاي صحبت هايي كه با همديگه مي كنند ( كه من انشاءالله در بحث خواستگاري جلسه بعد خواهم گفت كه چه مراحلي رو طي كنيد كه گناه درش نباشه و اينها رعايت بشه ) به اين نتيجه و تفاهم برسيد كه آقا ما مي خوايم بعد از ازدواج اين مسير رو ادامه بديم . اين مي شه دين . قرار نيست كه همه از اول عارف باشند .

دين هزار تا شاخه داره ، خيلي از خانواده ها سر همين دين با هم دعوا دارند و طلاق مي گيرند . اينها رو كه دارم مي گم تو جمع حزب الله مي گم ، بعضي از خانواده ها كه سرِ استقلال و پرسپوليس طلاق مي گيرند . بابا ! عقلم خوب چيزيه . شما نمي خواد طلاق بگيريد بريد خودتون رو بكشيد . آدم بايد اينقدر بي عقل باشه كه زندگي رو بخاطر چنين چيزهايي بپاشونه ، بابا ! اينها براي تفريح ماست ، نه زندگي ساز ، نه اين كه حكم بده ، تو زندگي ما دخالت كنه .

پس توي همين دين هم بايد دقت كنيد اين مسير ديني خودتون رو با هم چك كنيد ، يكي مي گه : ببخشيد بنده تو مسير ديني اين مسيرم هست ، مي توني با ما باشي ؟ يا علي ! يكي يه مسير ديگه داره ، يكي هست دوست داره تو دينش اهل مطالعه باشه ، فقط صبح تا شب تو خونه بشينه و كتاب بخونه . اصول فلسفه بخونه يا رئاليسم درس بده يا . . . اين شخص دينش اين تيپيه . يكي هست دينش هيئتي هست ، يكي هست دينش اخلاقيه . بعد سر همين چيزها دعوا مي شه . و بعد باز اين ها هم به تفاهم نخواهند رسيد .

پس عقيده ها رو هم در ازدواج چك كنيد تا يه عقيده ثابتي داشته باشيد ، دين يك كلمة خيلي خيلي تعريف نشده و عام هست ، تو دين هم خصوصي بشيد ، ببينيد طرفتون توي هر قسمت از دين چه جوريه ؟

آقا جون ! بنده يه مدل دينداري هستم كه نماز اول وقتم رو بايد جماعت بخونم ، ولي توي عمرم نماز شب نخوندم ، اين يه مدل دين هست ، خُب اين ايرادي نداره . يكي ديگه مي گه : نه آقا ! بنده بايد نماز شب بخونم .

جلسه بعد تو بحث خواستگاري بيشتر توضيح مي دم صحبتهايي كه تو جلسه خواستگاري بايد بشه اين مهمه ، سؤالهايي كه طرفين بايد از همديگه بكنند چون بعضي ها خواستگاري كه مي رن ، از همديگه سؤالي ندارند . اون چايي مي ده ، حالا مي خوان ببينند تفاهم دارند با هم يا نه ، خُب حالا چاييش چي هست ؟ گلستانه ! چايي خوبي هست . خُب ديگه چه خبر ؟ سلامتي ؟ ! خُب شما برنامه تون براي زندگي چي هست ؟ ما . . . ؟! والله ! انشاءالله با خدا ! با معنويت ! انشاءالله دو تا بال باشيم ، پرواز كنيم ، . . . !

بيا برو بابا جونم !! اين ها مال انشاءهاي دخترهاي دبيرستاني و بچه هاي دبستاني هست . انشاء كه نمي خوايم بگيم ، مي خوايم با هم ازدواج كنيم . يا مي گه : ما بايد در ملكوت پرواز . . . ! برو بابا زنت رو بگير ! به ملكوت چكار داري ! بشينيد دقيق با هم صحبت كنيد ، ازش سؤال كن .

يكي زنگ زده مي گه : آقا ! ولايت فقيه تو ازدواج دخيل هست يا نه ؟ گفتم : يعني چي ؟ گفت : مثلاً اگر من طرفدار ولايت فقيه باشم و زنم نباشه ، اين ازدواج باطل هست ؟ گفتم : باطل كه نيست ، ولي مطمئنيد كه صبح تا شب سر همين ولايت فقيه توي خونه دعوا نمي كنيد ؟ خُب حالا برو يكي ديگه رو بگير ، اين ها هم جزء دين هست .

حالا شما خيلي هم تيز و تند نشيد . يه خواهري به من زنگ زده ، اول كلي گريه مي كنه ، بعد مي گه : بدبخت شدم ! خُب به سلامتي انشاءالله ! چي شده ؟ مي گه : ما هشت ماه هست كه عقديم . ( خدا انشاءالله پاي هم پيرتون كنه ! ) نه آقا ! مي خوام طلاق بگيرم . چي شده ؟ بگو دردت چيه ؟ مشكلت چيه ؟ مي گه : توي اين هشت ماهه ، هفته پيش شوهر من نماز جمعه شركت نكرد ! گفتم توي اين هشت ماه ، هر جمعه اومده ؟ گفت : بله ، اغلب با هم مي رفتيم . اين هفته گفت نمي خوام بيام .

خُب خواهر من ! آدم براي يه مستحب يا يه واجب تأخيري كه نمي ياد زندگيش رو خراب كنه . خُب بدبخت خسته است ، خود امام جمعه هم ممكنه يه هفته نياد ، بره يه شهر ديگه . حتماً كار داشته . هشت ماه اومده ، يه جلسه نيومد . گريه و زاري مي كنه كه اين كافر شده ، مرتده . اعدامش كنيد ! خُب حالا من چي بگم ؟ اين جوري هم نباشه ، در حد عادي عقيده و نظرتون رو لحاظ كنيد .

نكته بعد : موارد و نقاط منفي اي كه در يك همسر هست و مي گن يا بايد اين موارد برطرف بشه و يا سعي بشه چنين ازدواجي سر نگيره ، رو خدمتتون مي گم :

1 ـ فسق : مي گه : آقا ! فلاني اومده خواستگاري من ، سيگار مي كشه ، مشروب هم مي خوره ، اما قول داده خوب بشه ، خيلي از زن هايي كه الان شوهرشون معتاد و مشروب خور و الواتي هستند ، قبل از ازدواج مي دونستند . حالا طرف دو روزه رفته خواستگاري ، احساساتش جريحه دار شده ، مي گه : بخدا من ديگه هيچ كاري به اين رفيق ها ندارم . فقط تو برام مهم هستي . هشت ماه مي گذره ، يه دفعه ياد رفيق هاش مي كنه ، خُب حالا ديگه به اون سمت مي ره .

خواهرها به قول مرد فاسق اطمينان نكنند . مي گه : آقا ! من هدايتش مي كنم . چطور هدايت مي كني ؟ مگه زور زن

مي رسه كه مردش رو هدايت كنه ؟ گفتم در معنويت ، مرد بايد بالاتر باشه . آقا من حالا با محبت يه جوري درستش

مي كنم ، هر روز ظهر قورمه سبزي درست مي كنم ، انشاءالله خوب مي شه . نه ! اگر محبت گناه و فسق در دل مردي محكم باشه اين محبت تو 6 ماه ، 8 ماه ، يك سال اول ازدواج به دليل محبت جديدي كه اومده كمرنگ مي شه اما بيرنگ نمي شه . آتيش زير خاكستره ، بعد يكي دو سال دوباره شعله مي كشه ، دوباره به سمت گناه مي ره . اين رو دقت كنيد اما اگر زن اين تيپي بود ، اين احتمال هست كه يك مرد معنوي قوي بتونه زن رو كه قول داده حفظ كنه ، ولي باز هم احتمال خطر هست .

2 ـ ازدواج تجارتي : اين چه مدل ازدواجيه ؟ دختره باباش پولدار هست ، يا مثلاً پسره سه تا سوئيچ داره ، سوئيچ مغازه ، سوئيچ ماشين و سوئيچ خونه . ديگه چشمهامون رو ببنديم بگيم اينها ديگه الحمدلله اينقدر . . . .

شما اينقدر فرهنگتون بالا هست كه ديگه لازم نيست من توضيح بدم . ولي من روايتش رو مي گم . امام معصوم (ع) فرمودند : “ كسي كه بخاطر پول ازدواج كند مطمئن باشد نه به پول مي رسد و نه به دنيا . ” اين زندگي براش زهر مي شه . اما من يه مورد سراغ دارم كه زهرش نشد ، با يه دختر پولدار ازدواج كرد ، بعد هم طلاقش داد و پولها رو كشيد بالا ! همينه ديگه ، ازدواج تجارتي يعني اين .

3 ـ ازدواج كاغذي : با يه نامة شمع و گل و پروانه و بلبل كه اينور زيرش نوشته : آه ! ما دو گل بوديم كه در مرداب كوير همديگر را پيدا كرديم . . . . ! ازدواج مي كنند .

مي گه : عجب قلمي داره ؟! عزيز من ! تو كه با قلمش نمي خواي ازدواج كني ، خودش رو ديدي يا نه ؟ مي گه : واي ! نمي دوني با رنگ سبز هم نوشته بود ! خُب بنويسه ، اصلاً با رنگ مغز پسته اي راه راه بنويسه . اين كه دليل ازدواج نيست . بعضي از ازدواج ها كاغذي هست ، روي كاغذ خيلي خوب مهرورزي مي كنند ، اما الزاماً اينها در زندگي انسانهاي مهرورزي نيستند . اتفاقاً خدمتتون عرض مي كنم آمارش رو هم بريد بگيريد . اتفاقاً نويسنده ها و ادبا و شاعرها معمولاً زندگي موفقي ندارند . چون آدمي كه پاي زندگيش باشه و مهرورزي بكنه با كاغذ مهرورزي نمي كنه . اين رو هميشه داشته باشيد اين كه بعضاً مي بينيد توي بچگي و توي جواني خواهرها مخصوصاً و برادرها خيلي اهل خاطرات و نوشتن هستند براي اينه كه كسي رو براي مهرورزي ندارند . عنايت مي كنيد ؟ و اگر داشته باشه نويسندة خوبي نمي شه . اينهايي كه نويسنده هاي خيلي خوبي هستند الزاماً انسانهاي موفقي در زندگي نيستند . اين قيد الزاماً رو در همه حرفهاي من داشته باشيد . اين طوري نيست كه ديگه از فردا هرچي شاعر و نويسنده هست بگيم : ببخشيدا ! شرمنده برو با همون كاغذت حال كن ، بي خيال ما شو ! نه ، گفتم : “ الزاماً ” پس اين رو هم داشته باشيد ، ازدواج كاغذي نكنيد .

4 ـ ازدواج هوسي يا ازدواج خياباني :

عشق هايي كز پي رنگي بود عشق نبود عاقبت ننگي بود

اون كسي كه به همين راحتي ، پاي تلفن يا توي خيابون با تو مهرورزي مي كنه ، به همين راحتي هم بعد از 6 ماه يا يك سال كه محبت براش عادي شد مي ره سراغ يكي ديگه .

فرمودند : زنها و مردها قبل از ازدواج عفاف داشته باشند . مطمئن باشيد كه اين مهرورزي طرف مقابل ، براي اولين بار هست . با اين اطمينان ( اطمينان به اولين بار بودن ) مطمئن مي شي كه آخرين بار هم هست . يعني فقط خودتون دو نفر هستيد . اين حرف رو من از قول كانت مي گم : ( نه از قول امام صادق (ع) يا علماي اخلاق ) كانت مي گه : “ عشق هايي كه در خيابان اتفاق مي افتد در همان خيابان هم باطل مي شود ! ”

ديگه كي مي گه ؟ اميل مي گه : “ آنهايي كه در خيابان عاشق ظاهر يكديگر مي شوند ، زندگيشان محكوم به شكست است . ” يعني علما و فلاسفه و روانشناسان غرب هم به اين نتايج رسيدند .

عزيز من ! اول كار داغ هستي ، فكر مي كني بعد از يك سال هم همين هست ، رنگ مي بازه . بايد به دلت بيفته ، بايد عشق پاك باشه ، تا بمونه . عشق ناپاك ماندني نيست . اين رو مطمئن باشيد .

5 ـ ازدواج تشكيلاتي ـ سياسي ـ عقيدتي : آقا ! بنده و فلاني همكاريم ، ازدواج مي كنيم ، اين مي شه ازدواج تشكيلاتي . همكار بودن دليل ازدواج نيست . مي گه : ما اگر ازدواج كنيم ، حسابي كارمون مي گيره . اين انگيزه بديه . نبايد با اين هدف و انگيزه كه كارمون بالا مي گيره ، ازدواج كنيم . انگيزه ازدواج بايد خود ازدواج باشه . حالا اگه همكار بوديم خُب بهتر كارمون بالاتر مي ره ، اما بخاطر تشكيلات و كار و همكاري ، ازدواج كردن ، اين انگيزه بديه . يعني نبايد انگيزه اصلي باشه .

پيغمبر (ص) مي فرمايند : از زني كه “ الخضراء الدمن ” هست ، اجتناب كنيد ، و بعد در معنا و ترجمه اين روايت مي گن : يعني دختر و زن زيبارويي كه در خانوادة بي دين و لااُبالي و فاسق بزرگ شده باشد . اين رو اغلب اشتباه معنا مي كنند ، فكر مي كنند اين عبارت به اين معنا هست كه چنين دختري محكوم هست كه هيچ مؤمني سراغش نره ، نه ، وقتي حضرت مي فرمايد : “ بزرگ شده ” به معني تربيت شدن هست ، يعني اين دختر و يا پسر در خانواده بي دين تربيت شدند و خودشون هم فاسق هستند ، اينها فقط جمال ظاهري دارند ، اما سيرت ندارند .

ممكنه يه دختري در يك خانوادة فاسق اونقدر متدين رشد كنه كه حتي اجبار هست و واجب هست براي يك جوان متدين كه اين دختر رو از اين خانواده نجات بده . با پدر و مادرش بحث كنه . پس كي مي تونه بره و نجاتش بده ؟ ممكنه يه پسري در خانواده بد باشه ، لازم هست كه يك دختر متدين به اين جواب مثبت بده تا نجات پيدا كنه . اينها محكوم به فنا يا غرق شدن در گناه نيستند . “ خضراء الدمن ” يعني دختري كه فقط چون زيباست ، با او ازدواج كني ، چرا ما بايد اعمال خانواده رو پاي دختر يا پسرش بنويسيم ؟ اين رو هم خوب دقت كنيد . چون معمولاً مي گن : ببينيد خانواده اش چطور هستند ؟ چه ربطي داره ؟ شايد فاكتورهاي قوي تري باشه كه خانواده در اين فاكتورها هضم بشه .



اَنّانه : فرمودند : زن انانه نگيريد ، انانه يعني چي ؟ يعني زني كه دائم ناله مي كنه ، صبح تا شب ناله مي كنه ، خواهرهايي كه اين خصوصيت رو دارند بايد رفع كنند . فرمودند زن انانه نباشه ، صبح تا شب ناله نكنه ، همه اش مي خواد حرف بزنه ، ناله كنه . راه مي خواد بره ناله مي كنه ، مي شينه ناله مي كنه . دائماً اهل تمارض هست . فرمودند اين رو نگيريد .

مَنّانه : فرمودند : دومين نوع زنهايي كه گفتند نگيريد ، زنهاي منانه هستند ، زني كه منت مي گذاره ، يه كار ميخواد انجام بده ، منت مي ذاره . جزء وظايفش نمي دونه . حالا اين كه مي گم “ زن ” دقيقاً اين حالت براي شوهر هم هست . فرقي نمي كنه . ( منانه يعني زن يا شوهري كه منت مي گذاره )

حَنّانه : گفتند همسر حنانه نگيريد ، يعني چي ؟ گفتند زني كه بيوه هست ، شوهر قبلي داشته و از اون شوهر بچه داره ، اين الزاماً ازدواج موفقي براي كسي كه مي خواد براي اولين بار ازدواج كنه نيست . حالا يه مورد ممكنه ازدواج موفق باشه و حتي موفق تر از ازدواج با يك مجرد ، اين بحثش جداست و استثناء بردار هست .

حَدّاقه : گفتند زن حَدّاقه نگيريد ، اين چه جور زني هست ؟ زن هوس باز ، اين صفت توي خواستگاري مشخص مي شه ، 5 دقيقه با اون به بازار مي ري ، از نگاه كردنش به ويترين مغازه مشخص مي شه . بگو ببخشيدا اين خصوصيت در شما هست ، شرمنده !!

گرفتي هم گرفتي ! ولي پدرت رو در مي ياره . صبح تا شب بايد انواع و اقسام سرويس ها رو براش بخري . شش نوع پفك ، 7 نوع شكلات ، 20 نوع گردنبند ، ده نوع آئينه و شمع دون و . . . اين يعني چي ؟ يعني اين كه اين زندگي ، زندگي نخواهد شد و اگر كسي حداقه هست ، بايد اين صفت رو از خودش دور كنه .

برّاقه : زني كه برق برق مي زنه ، يارو خيلي هم زيبا رو هست ، مي برن تو سالن آرايش و بيرون مي يارن ، مي شه مثل كيك خامه اي ! فرمودند : زني كه به آرايش خيلي علاقه داره ، نگيريد . اين از شصت سال عمرش ، سي و هشت سال رو مي خواد پشت ميز توالتش بشينه ! اين هم براي تو زن نمي شه . اما يه وقت هست مرد دوست داره زنش كيك خامه اي باشه ، اين اشكالي نداره ! اينها همه اش توي خواستگاري معلوم مي شه ، اين دستور معصوم (ع) هست . فرمودند زن اين مدلي نگيريد .



شَدّاقه : فرمودند زن شداقه نگيريد ، يعني زني كه صبح تا شب حرف مي زنه . يه باطري كاميون به علاوه برق شهر به علاوة برق سه فاز با موتور برق با 6 ، 7 تا ژنراتور لازم داره كه فكش كار كنه ! اين هم توي خواستگاري معلوم مي شه . مثلاً وقتي سؤال كني كه خُب نظر شما راجع به معرفت نفس چيه ؟ اگه خواستگاري ساعت 8 شروع شده ، 2 نصف شب نظر ايشون تموم مي شه ! ( براي مردها هم همين طور ) بگو : ببخشيدا ! ما زندگي هم داريم . يا هر سؤال و مسئله ديگه اي مثلاً مي گي : شما ايده آل هاتون توي زندگي چيه ؟ پدر و مادر نشستند ، اينها مي خوان به تفاهم برسند ! ديگه بايد بيان براي نماز صبح بيدارشون كنند !! آقا شما چكار مي كرديد ؟! ايده آل هامون رو بررسي مي كرديم ! بيايد بابا بريد دنبال كارتون ! جفت تون انداختني هستيد !

هر كدوم از ما جلوي آئينه كه مي ايستيم ، از نظر خودمون خوشگل ترين آدمهاي دنيائيم ، نظر خودمون اين هست ، همه ماها وقتي به محاسنمون نگاه مي كنيم انگار از دماغ فيل افتاديم ، همه ماها وقتي كه به محاسن خودمون مي انديشيم فكر مي كنيم كه يا بايد يوسف بياد خواستگاري مون يا بريم خواستگاري هاجر . غير از اين راه نداره . اما وقتي از يك ديد بيروني به ما نگاه مي كنند ، سراپاي ما عيب هست . لذا هيچ ايرادي نداره طرف مقابل ما هم يك عيب هايي داشته باشه . اين رو دقت كنيد . برادرها و خواهرها همه ماها زياد عيب داريم ، هيچ ايرادي نداره طرف مقابل ما هم يه عيب هايي داشته باشه .

مي گن : آقا ! از زيبايي نگفتيد . و اما شرط زيبايي ، همون به دل نشستن هست به هر حال يكي از راههاي به دل نشستن زيبايي هست ، اما عنايت كنيد اول خودمون رو يه چكابي كنيم . خُب بابا بايد يه كسي گيرمون بياد يا نه ؟ اينها همه به زيبايي فكر مي كنند ما ملكه زيبايي جهانيم ، اين رو دقت كنيد . و اين رو مطمئن باشيد كه زيبايي يكي از راههاي به دل نشستنه . راههاي ديگه هم هست و اين رو دقت كنيد كه خيلي از زيبا رويان به دل نمي نشينند و اگر بشينند يكي دو روز بيشتر به دل نمي نشينند ، روز سوم از دل مي رن . چون زيبايي عادي مي شه .

عزيزان من عنان مهمترين مسئله زندگي شون رو دست احساسات و دلشون ندن ، بعد از مدتي عادي مي شه .

باز كانت در شرايط ازدواج مي گه : “ زيبايي چون از راه چشم وارد مي شود و چشم مدت مصرف دارد پسنديدنش عادي مي شود . ”

انسان ممكنه خواهرش يا برادرش از نظر مردم خيلي زيبا باشند ، اما اون علاقه اي كه به خواهر يا برادرش داره به خاطر زيبايي شون نيست . چون براش عادي شده . ممكنه همه جهان از زيبايي خواهر يا برادر ما تعريف كنند اما خود ما اصلاً احساس نكنيم . چون برامون عادي شده . اين رو دقت كنيد .

توي پسندهاتون خودتون رو هم در نظر بگيريد ، مشكل پسند نباشيد ، يه بنده خدايي با يكي از رفيق هاي ما توي مشهد بحث مي كردند ، گفت : تويي كه داري دنبال زن مي گردي ، شرايطت چيه ؟ گفت : جمال و كمال و بعد هم اهل جهاد باشه و معرفت نفس داشته باشه ، اهل نماز شب باشه ، اهل تهجد باشه و . . .

همه اش رو گفت ، بعد اون بنده خدا گفت : من يه كسي رو مي شناسم كه واجد اين شرايط بود اما ازدواج كرد ، گفت : اِه راست مي گي ؟ كي بود ؟ گفت : آيت الله جوادي آملي !! گفت : مرد حسابي ! تو مي خواي زن بگيري يا دنبال مرجع تقليد مي گردي ؟ برو زنت رو بگير ديگه .

خُب انشاءالله خواهرها و برادرها دقت مي كنند كه در اين امر هم از مسير صحيح جلو بروند . چرا كه مي فرمايند : ” اَبا الله ان يجري الأمور بغير اسبابها ” خداوند ابا دارد كه امور را غير از اسبابش جلو ببرد . اگر از اين مسير جلو نري به نتيجه

نمي رسي .